خوب باشیم وخوبی کنیم
لـبـاسای مـارک دار
باطن آدمو نمی پوشونه
ذات آدم مهمـــه
برچسبـهـ ـا : حقیقت زندگی ذات انسان باطن عاشقانه
بــــــی مخاطبــ خاصــ
لـبـاسای مـارک دار
باطن آدمو نمی پوشونه
باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه.......
خانه ام کو؟خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟
روز های کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز بارن! گردش یک روز دیرین......
پس چه شد؟؟؟
دیگر کجا رفت؟خاطرات خوب و شیرین....
باز باران بی ترانه،بی هوای عاشقانه
بی نوای عارفانه، در سکوت ظالمانه،
خسته از مکر زمانه،غافل از حتی رفاقت،
حاله ای از عشق و نفرت،اشک هایی طبق عادت
قطره هایی بی طراوت، روی دوش آدمیت
می خورد بر بام خانه...............
ﮐـــــﻪ ﭘـــــﺪﺭﺵ ﻧﯿﺴـــــﺖ ....................!
پس تا اطلاع ثانوی عشق ممنوعه
شب خوش تا فرداشب
ما بهم نرسیدیم
جای تو اما،زنی همراه من است
به تو شباهتی ندارد
از تو بهتر نیست
حتی از تو زیباتر نیست...
تنها بخاطر لجاجتم کار به اینجا رسید
اما،وقتی موهایش را باز میکند بی اختیار
مثل همیشه تو را صدا میزنم...
و او میخندد
با اشتیاق میپرسد...
رابطه بین موهایش ودخترمان چیست..؟!
و من هر بار میمیرم..